تنهایی ... تنهایی ... نه تنها تنهایی ، که معنی هزار و یک واژه
عجیب و غریبی ...
واژه هایی که از بس انسان های نا مفهوم معنایش را نیافتند ،
برای خودشان قرارداد بستند ...
واژه ها را ، تک به تک معنی کردند ... معانی چرت و پر از تهی
!
آدم ها ، هر کدام واژه شدند ... یکی شد عاشق ... یکی شد
معشوق ... یکی عشق ... ولی هیچ یک معنای عشق را
نفهمیده بودند ...
تنهایی ، نه که تنها باشی ... تو با خودت تنهایی ... با مردم
تنهایی ... با مردم بیگانه ای ... با خودت بیگانه ای ...
در دنیا را ، به رویت بسته ای ... سوراخ کوچک سقف را چسب
کاری کرده ای تا مبادا باریکه نوری به داخل بتابد ... خانه ات را
پشت به همه مردم شهر ، پشت یک عالمه کورسوی نا امیدی
ساخته ای ...
تنهایی ... و تنهایی تبار توست ... تنهایی ، جزئی از توست ...
مثل ماهی که جزئی از آب است ... ماهی نباشد ، کسی در
آب نمیگرید ... آب خشک میشود ... آب میمیرد ...
تنهاییت را ، در خودت نکش ... وجودت را خشک میکنی ... تنها
باش ... پشت همان کور سو های نا امیدی ...
مواظب خودت و تنهاییات باش ...
...نقطه ته خط
نظرات شما عزیزان:
|